خلاصه داستان : وزیر حمل و نقل "برتراند سینت ژان" در میانه شب توسط منشی شخصی اش از خواب بیدار می شود.یک اتوبوس داخل دره ای سقوط کرده است.او چاره ای جز حاضر شدن در محل حادثه ندارد و...

خلاصه داستان : در فرانسه سال 1983، "محمد" نوجوان توسط یک افسر پلیس مورد اصابت گلوله قرار می گیرد اما جان سالم بدر می برد. او که پیشنهاد دوستانش برای اقدام خشونت بار را رد می کند، تصمیم می گیرد با الهام از "گاندی" و "مارتین لوتر کینگ" دست به اقدامات صلح طلبانه بزند...

خلاصه داستان : "ایگور" و پدرش "راجر" زندگی مناسبی برای خود با اجاره دادن آپارتمان به مهاجران غیرقانونی دست و پا کرده اند. اما وقتی بازرسی به طور سرزده از آپارتمان دیدن می کند و "آمیدو" در عجله برای مخفی شدن از ساختمان سقوط می کند همه چیز شروع به آشکار شدن می کند...

خلاصه داستان : یک استاد نجاری که در مرکز بازپروری کار می کند از پذیرفتن نوجوانی به عنوان کارآموز خود امتناع می کند اما تصمیم می گیرد او را در خیابانها و کوچه های شهر تعقیب کرده و زیر نظر بگیرد...

خلاصه داستان : «لورنا» دختر مهاجر آلبانیایی برای بدست آوردن تابعیت بلژیک با معتادی بنام «کلودی» ازدواج کرده است. حالا او قرار است در ازای دریافت پول با یک مافیای روس ازدواج کند تا او هم صاحب اقامت بلژیک شود. برای سرگیری این ازدواج دوم، آن ها می خواهند کلودی را به قتل برسانند، اما آیا لورنا در قبال این جنایت ساکت خواهد ماند...

خلاصه داستان : پاریس، سالهای 1979 و 1980. عشقی غیر ممکن بین دو جوان شکل می گیرد، یک خواننده و دیگری که صدای خود را کشف می کند و...

خلاصه داستان : در مورد دختر ناشنوایی است که خیلی به خودش سخت می گیره و در این حین یه نفر رو به عنوان دستیار و به پیشنهاد رئیسش پیش خودش استخدام می کنه که از قضا ایشون هم آدم تبهکاری هست ولی ...

خلاصه داستان : "مارک"، افسر یک تیم جنایی، تصمیم می گیرد از قاچاقچیانی که همکار و بهترین دوستش را به قتل رسانده اند انتقام بگیرد و...

خلاصه داستان : فرانسه، سال 1941. نوجوانی بنام آوریل به همراه گربه‌ی سخن‌گویش ماموریتی را برای پیدا کردن پدر و مادر گمشده اش، آغاز میکند و...

خلاصه داستان : «رزتا» (دوکن) با مادر الکلی، بی مسئولیت و نومیدش (یرنو) در یک کاروان کوچک و قراضه که نه توالتی دارد و نه آب لوله کشی، زندگی می کند. او آرزوی یک زندگی معمولی را دارد و می خواهد شهروند مفیدی برای جامعه باشد، اما از همین حداقل هم محروم است. تنها کسی که با «رزتا» احساس هم دردی می کند، «ریکه» (رونژیونه) است که در یک دکه ی تنقلات فروشی کار می کند و حقوق بخور و نمیری دارد....